کارِ جنگ نرم نبود
آرشیوتون رو تا سالها نگه دارین لطفا، من دیر میخونم. ای کاش کوریون باور داشت که دیر خوندن بهتر از هرگز نخوندنه و به من مهلت میداد. از آرشیو کوریون، نخونده زیاد داشتم. حذف کرد وبلاگشو. حیف شد.
تو میگُنجی تَنگِ فهمِ کی، های خاطرهی بیهمزبون که همه تلخیها رو سکوت، حبسِ کام تو کرده؟ مگه یادآوری نشئهای بتونه از اون دهن کام بگیره. گلوت از لبههای تیز تلخیها سوخته. تلخیهای کوچیک به هم چسبیدن، تلخیهای بزرگ ساختن و لبهی تلخیها بُرندهتر میشن روز به روز. دادی بکش تا بعد، از تلخی عظیمالجثهی یک فریاد طولانی خشکت بزنه. های که دیوار حافظه رو خراشیدی و سر از چرک زیر ناخنهات سوخته، تو کِی نوازش کنی با پَر پاک و بال لطیف؟
بالای سرم مردمی گناهکار گریخته. پای کوبان سقفِ پلک ریخته. پا میکوبد مبادا از حدقه چشمها دیده شود. دو چشم من مأمن مردم گناهکاری که در خفای مدام میترسد و میرنجد. راهی غیر مخفی شدن و هراسیدن و رنجیدن نمیبیند. گاهی چند نفر از تحمل گناه آب شده، مردگان را در پرتگاه انداخته و دیگر یادی زِ آنها نمیماند.